سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

زبان دوم

ارسال‌کننده : خانواده ی خانه در : 24 دی 1393 ساعت 7:36 صبح چهار شنبه

زبون دوم  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الرَّحْمَنُ ، ... .  

سلام علیکم 

...  ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ، ... .  

تو همون روزای اول :"متوجه" شدم که پدر راست میگه ، و برخلاف زبون دومش ، حالا چه پدری و مادری توخونه ، و چه تو خونه ی دومش که مکتب باشه یا مدرسه و یا ... ، دروغ نمیگه . 

راس راسی هم درس بود و هم مثلا خدمت سربازی ، حالا دیگر مزایاش بمونه ، مثلا تو مدرسه یه اطاقم بعدا بهم دادن ، نه اینکه بیرون نرم و با مثلا همکلاسیای پسر سابق همبازی نشم ، اونم بدون لباس دوم ، یعنی با لباس سابق و اصلی !

چراکه در مدرسه باز بود و میشد رفت ... ، شاید برا همین بود که ...

آخه اونسال با سالای قبلی یه فرقی داشت ، بعضی از سربازای امام زمانو به سربازی شاه آورده بودن ! و پدر هواشون هم تو پادگان داشت و هم بیرون و تو شهر .

یادم میاد یکی از اونا ، شاید برا همین در مقابل شبا بعد نماز مغرب و عشا در مسجدی به من فوق برنامه ی مدرسه ، که در مقابل فراگیری من کم آورده بود ، عوامل منظومه رو یاد می داد ، در حالیکه در مدرسه هنوز مشغول امثله و شرحش بودم ، پیش استادی که دفتر ازدواج و طلاقم داشت ، و میانه ی خوشی با استاد صرف میرم نداشت ، که امام جماعت مسجد مصلی هم بود ، نه فقط برا اینکه پدرم برا اینکه جوابگوی فراگیری من بشه ، یه درسم پیش اون برام ترتیب داد ، چراکه اینقد متوجه شده بودم که اختلاف و حتی یه روز یقه گیری و گلاویز شدنشون ریشه در خردادی داره که پشت سر گذاشتیم ! اینو از درس دادنش به من ، نه همه ی شاگرداش ، متوجه شدم ، که همین توجهو استاد قبلیم ، بلکه بعدیها هم داشتن ! منجمله همون درس خصوصی سرباز شاه که گفتم . 

چشتون روز بد نبینه ! همین "توجه" ، نه توجهی که گفتم ، همون توجه منو میگم ، به یادگیری رو میگم دیگه ، کار دست من داد ! آخه علاوه بر درسای طبق برنامه ی مدرسه و اونم ویژه ی منو و فوق برنامه و مثلا پامنبری رفتن تو مسجد مصلی ووو ، دور از چش همه ی اینا یه درسیم یواشکی می خوندم . 

آخه کتاب درسی ما که از اسمش پیدا بود جامع مقدمات بود ، در مقدمات یه درسیم داشت که منو متوجه زبون اصلی و اولی نه تنها پدری و مادری در خونه ، و اساتیدم در مدرسه و فوق مدرسه و مسجد مصلی ووو هم کرد ، بلکه متوجه زبون خودمم کرد !

که از قضا به زبان فارسیم بود و نیازی به آموختن زبان عربی نداشت ، که بیشتر کتاب درسمون به عربی بود و من تازه داشتم مقدمات اونو فرامی گرفتم . 

درسی عمر خدمت سربازی امام زمانم کفاف نداد پیش استاد فرابگیرم و بعدها هم که با زن و بچه دبیرستان رفتم و دیپلم گرفتمم این فرصتو نداشتم ، آخه دبیرتان شبونه می رفتم و درست در اون ساعتا تو محل کارم کار داشتم ، شاید برا همین بود که تنها همون درسو وقتی رفتم دانشگاه حضوری گرفتم ، هرچند قبلا مثلا تو دفتر مجله ی حوزه پیش استادی حوزوی آزموده بودم ، البته نه منطق کبری شو که تو کتاب درسیمون بود ، بلکه مقدمه ی دیگر مقدمات اونم ! جامع المقدماتو میگم دیگه .

و هرچند مقدماتی ترین آشنایی با علوم اسلامی استاد شهید مطهری رو هم آزموده بودم ، البته بدون استاد ، چراکه فارسی بود و بعنوان مثال مانند منطق تفتازانی نبود که اگه نیازی به حاشیه ی ملا عبدالله هم نداشته باشه ، عربی نبود . 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :178
بازدید دیروز :596
کل بازدید : 1345892
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ